این مرد را مردان میدان می شناسند
او را تمام خاک ایران می شناسند
تنها نه ایران هر کجا آزاده ای هست
او را حسینی های دوران میشناسند
از مرزهای خاک با قلبش گذر کرد
در مرزهای باور و غیرت قدم زد
لرزاند نامش پایه ی بتخانه ها را
او یک تنه صف های ظلمت را به هم زد
با آن کلام گرم و گیرایش رجز خواند
در آن نگاه پاک و زیبایش خدا بود
پیش از شهادت چون شهیدان عاشقی کرد
فریاد زد وقتی جهانی بی صدا بود
سردار بیداران علمدار سواران
بستیم پیمان با تو در میدان بمانیم
همراه پیر عاشقان یک روز در قدس
با تو نماز فتح با جانان بخوانیم
این مرد را مردان میدان می شناسند
او را تمام خاک ایران می شناسند
تنها نه ایران هر کجا آزاده ای هست
او را حسینی های دوران میشناسند
خون تو در رگهای ما جریان گرفته
سردار با نام تو دلها جان گرفته
تو ماندگاری این شب تاریک ظلم است
که با طلوع خون تو پایان گرفته
از کربلا این کاروان در راه قدس است
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
از شور آن دست به خاک افتاده اینک
صدها سلیمانی علم بگرفته بر دوش
سردار بیداران علمدار سواران
بستیم پیمان با تو در میدان بمانیم
همراه پیر عاشقان یک روز در قدس
با تو نماز فتح با جانان بخوانیم
این مرد را مردان میدان می شناسند
او را تمام خاک ایران می شناسند
تنها نه ایران هر کجا آزاده ای هست
او را حسینی های دوران میشناسند
دیدگاههای علمدار
سرودیا - مرجع دانلود سرود و نماهنگ
10 اردیبهشت 1404انتقادات و پیشنهادات خود را پیرامون این اثر بیان کنید.