نسیم بهار ، ز گلستان وزید
نفس به نفس ، به دل ما دمید
علم چه دِلش ، بَهرِ مولا تپید
ز دست ولی ، دست صاحب رسید
می رسد آن روزگار
می رسد آن یار
میگذرد بر دل ما هر چه هست
خوب و چه بد
بیرق عشقش به جهان میدمد
تا به ابد
چشم بد از طالع فردا به دور
میرسد از راه سواری غیور
در پَر شالش گل و ریحان و نور
سینۀ ما منتظران غرقِ شور
لبها پُرخنده ، دلها آکنده ، از سرور
زمین و زمان ، چه گلافشان شده
طراوت عشق ، چه فراوان شده
کران به کران ، پُرِ جانان شده
دوباره نفس ، پُرِ شعبان شده
در ، ره این خاندان
نیست ، غم از این جان
شهر پر از نور و چراغانی است
دل بیقرار
بادۀ عشق است و همه مست مست
در پیِ یار
چشم بد از طالع فردا به دور
میرسد از راه سواری غیور
در پَر شالش گل و ریحان و نور
سینۀ ما منتظران غرق شور
دیدگاههای نسیم بهار
سرودیا - مرجع دانلود سرود و نماهنگ
09 اردیبهشت 1404انتقادات و پیشنهادات خود را پیرامون این اثر بیان کنید.